شخصی به نقل از گفتار های شهید ثانی داستانی را تعریف کرد که گفتم برای شما تعریف کنم.
در زمان های قدیم وقتی گروهی (عده ای ) برای مسافرت از مکانی به مکان دیگر میرفتند در بین راه گله های بز و گوسفند را می دیدند که سگ های بزرگ و ترسناکی داشتند. در آن لحظه ترسی در وجودشان می افتاد و چوپان را صدا میکردند و با حالت زاری به او میگفتند ما را از این حیوان (سگ گله) حفظ بفرما. او را از ما دور بگردان! و چوپان هم این کار را میکرد . چوپانی که نه سوادی دارد و نه چیزی. و شاید هم دعوتشان میکرد و کاسه ای شیر مهمانشان میکرد.
فرمودند اگر یک دونگ از این التماس را در اول نماز از خدا بکنیم و اعوذابالله من الشیطان الرجیم را از ته دل بگوییم خداوند ما را از این سگ (شیطان) حفظ میکند . و نماز را با حضور قلب میخوانیم.
حالا اگر به امام زمان التماس کنیم آیا ما را پناه نمیدهند؟
گفتم به کام وصلت خواهم رسید روزی ــــــــ گفتا که نیک بنگر شاید رسیده باشی