MrAsemooni

دل نبشته و عقل نوشته

MrAsemooni

دل نبشته و عقل نوشته

مشخصات بلاگ
MrAsemooni

قل هاتوا برهانکم ان کنتم صادقین

عشق سیری چند؟....
آدرس تلگرام
https://telegram.me/mrasemooni

طبقه بندی موضوعی

مرد نانوایی بود که آرزوی دیدن شیخ ابوبکر شِبلی قدس سره العزیز را داشت . 

روزی مرد ژنده پوشی به در نانوایی آمد و قرص نانی برداشت و گفت که پولی ندارد. نانوا ، نان را از او گرفت و او را بیرون کرد.

شخصی به او گفت: 

مگر نمیدانی که او شِبلی بود؟!

آن مرد بسیار ناراحت شد و به دنبال شِبلی قدس سره العزیز رفته ؛ و از او معذرت خواهی کرد ؛ و او را برای شام دعوت نمود ؛ و بسیار تهیه و تدارک دید ؛ و مهمانان زیادی را به افتخار شِبلی قدس سره دعوت کرد. 

بعد از صرف شام، یکی از شِبلی قدس سره پرسید که بدترین بنده خدا کیست؟

شِبلی قدس سره گفت: همین صاحب خانه.

مهمان ها بسیار تعجب کردند و دلیل را جویا شدند.

شِبلی قدس سره گفت: 

در راه شِبلی صدها سکه خرج میکند اما در راه خدا از دادن قرص نانی هم دریغ میکند.و گفتند:عارف که باشد؟

عارف هر ساعت خاشع تر بود، زیرا که هر ساعتی نزدیکتر بود...

و گفت : دوستی با کسی کن که به تغیّر تو متغیر نگردد...

و گفت : هیچ طبیب ندیدم جاهل تر از آن که مستان را در وقت مستی معالجت کند.


«تذکرة الاولیاء عطار»


در وصل هم ز عشق تو ای گل در آتشم

عاشق نمی شوی که ببینی چه می کشم

با عقل آب عشق به یک جو نمی رود

بیچاره من که ساخته از آب و آتشم

دیشب سرم به بالش ناز وصال و باز

صبحست و سیل اشک به خون شسته بالشم

پروانه را شکایتی از جور شمع نیست

عمریست در هوای تو میسوزم و خوشم

خلقم به روی زرد بخندند و باک نیست

شاهد شو ای شرار محبت که بی غشم

باور مکن که طعنه طوفان روزگار

جز در هوای زلف تو دارد مشوشم

سروی شدم به دولت آزادگی که سر

با کس فرو نیاورد این طبع سرکشم

دارم چو شمع سر غمش بر سر زبان

لب میگزد چو غنچه خندان که خامشم

هر شب چو ماهتاب به بالین من بتاب

ای آفتاب دلکش و ماه پری وشم

لب بر لبم بنه بنوازش دمی چونی

تا بشنوی نوای غزلهای دلکشم

ساز صبا به ناله شبی گفت شهریار

این کار تست من همه جور تو می کشم

روزی امیرالمؤمنین علی(ع) و حضرت خضر(ع) یکدیگر را ملاقات کردند، امام علی(ع) پرسید: بهترین عمل کدام است؟ خضر(ع) گفت: بذل و بخشش ثروتمندان به فقرا با نیت کسب رضایت خداست. علی(ع) فرمود: از آن بهتر، ناز و کرشمه فقیران بر ثروتمندان است، به‌خاطر اعتماد و اطمینانی که به خدا دارند. حضرت خضر(ع) گفت: این سخنی است که باید آن را با نور بر صفحه رخسار خود نوشت.(1)
_________________________
1- معراج السعادهًْ، ص 316

 دعای باران امام حسین(ع)
یکسال به علت کمی باران در کوفه خشکسالی شد مردم آمدند خدمت امیرالمومنین(ع) و عرض کردند نماز باران خوانده شود توسط حضرت، حضرت فرمودند بگویید حسین فرزندم دعا کند آمدند خدمت امام حسین(ع) حضرت دعا کرد و باران آمد. یکی از کوفیان به حضرت گفت امیدوارم این خدمت و دعایی که فرمودید و این باران آمد و ما از خشکسالی نجات پیداکردیم روزی تلافی خواهیم کرد. 


دعای باران امام حسین(ع)

طلوع می‌کند آن آفتاب پنهانی
ز سمت مشرق جغرافیای عرفانی
دوباره پلک دلم می‌پرد نشانه ی چیست؟
شنیده ام که می‌آید کسی به مهمانی
کسی که سبزتر است از هزار بار بهار
کسی شگفت کسی آن چنان‌که می‌دانی
کسی که نقطه ی آغاز هرچه پرواز است
تویی که در سفر عشق خط پایانی
تویی بهانه ی آن ابرها که می‌گریند
بیا که صاف شود این هوای بارانی
تو از حوالی اقلیم هرکجا آباد
بیا که می‌رود این شهر رو به ویرانی
کنار نام تو لنگر گرفت کشتی عشق
بیا که یاد تو آرامشی است طوفانی

قیصر امین پور


طلوع آفتاب

اگر انسان چشم دوبین و أحْوَل خود را علاج کرد و خدا را یکی دید، کار تمام است؛ و گرنه خدا به انسان در عقبات مرگ و پس از مرگ نشان خواهد داد که من یکی هستم.


گویند: عطاری بود و شاگردی داشت. این شاگرد در حُسن تمام بود فقط یک عیب داشت که دوبین بود. چپ و لوچ بود؛ یکی را دوتا میدید. یک روز یک مشتری نزد عطار آمده و تقاضای یک شیشه روغن زیتون نمود. عطار مشتری را نشانده و به شاگرد گفت: فوراً برو در منزل در سرداب یک شیشه روغن آنجا هست بیاور! شاگرد با سرعت بسوی منزل آمد، و رفت در سرداب؛ دید در آنجا دو شیشه روغن زیتون است با خود گفت: کدامیک را ببرم؟ اینرا ببرم، شاید دیگری را خواسته است؛ و آنرا ببرم شاید اینرا خواسته است، هر دو را که نخواسته است. ایستاد به فکر کردن؛ و پس از مدتی آهسته آهسته بسوی عطار آمد و گفت: شما گفتید در سرداب یک شیشه است! من دیدم دو شیشه است. کدامیک را بیاورم؟ عطار گفت: جان من! من خودم در سرداب گذاردم! یک شیشه بیشتر نیست! برو همان را بیاور!

شاگرد به طرف منزل دوید و وارد سرداب شد؛ و خیره خیره نگاه کرد، باز دید دوتاست هر چه چشمش را مالید و پس از آن نظر کرد، باز دید دوتاست؛ جای شک هم نیست دوتاست. برای بار دیگر بسوی عطار آمد و گفت: با کمال دقت نگاه کردم، دو تا بود! عطار که از طول مدت و نشستن مشتری و احتمال اینکه شاید این مشتری از دستش برود متأثر بود، با حالت عصبانیت عصایش را به شاگرد داد و گفت: برو یکی را بشکن و یکی را بیاور! شاگرد با عصا به منزل آمده و وارد سرداب شد و با عصا به یکی زد؛ هر دو شیشه شکست؛ روغن زیتون ها ریخت و دید شیشه دیگری نیست که بیاورد. ایستاد به فکر کردن که من عصا را به یکی زدم نه به هر دو، چگونه به یکی زدم هر دو شکست؟ اینجا به عیب خودش پی میبرد که در حقیقت اینجا یک شیشه بوده و من در چشم خود پهلوی آن شیشه یک شیشه تخیلی، یک شیشه باطل و موهومی دیدم؛ و حالا که آمدم بشکنم، اقلا شیشه باطل را نشکستم و آن شیشه حق را باقی بگذارم تا برای استاد برم؛ با این عصا شیشه حق را شکستم و لذا هیچ شیشه دیگر نماند (لسان الغیب، حاج میرزا کریم صابونی، طبع سنگی، ص۴).


اگر این شاگرد میخواست حق را بگذارد و باطل را بشکند، باید چشم خود را معالجه میکرد تا یک بین شود و شیشه را یکی ببیند. وقتی یکی ببیند باطل خود بخود شکسته شده است. پس شکستن باطل به معالجه چشم است نه به زدن عصا؛ با عصا حق را می شکند. شاگرد متوجه شد که عیبش راجع به لوچ بودن و دوبینی اوست. همینطور با خود متفکر بود که نزد استاد چگونه برود؟ و داستان را چگونه بازگو کند؟ چه قسم این عیب خود را برای او بیان کند؟ از شرمندگی سر به بیابان گذاشت. عبدالرحمن جامی، این معنی را به تمثیل حکایت سگی که استخوان بر دهان داشت و بر سر آب روان رفت و عکس استخوان را در آب دیده و پنداشت استخوان دیگری است؛ چون دهان برای خوردنش گشود استخوان دهانش نیز در آب افتاد، بیان کرده است:

 سگکی میشد استخوان به دهان *** کرده ره بر کنار آب روان


 بس که آن آب صاف و روشن بود *** عکس آن استخوان در آب نمود


 برد بیچاره سگ گمان که مگر *** هست در آب استخوان دگر


 لب چو بگشاد سوی او به شتاب *** استخوانش از دهان فتاد در آب


 نیست را هستئی توهم کرد *** بهر آن نیست هست را گم کرد

آنچه منافات با موحد بودن (نه وحدت ) دارد، افکار شهوی و آلوده به گناه و آرزوهائی است که بین مردم و خدا جدائی می اندازد و نمیگذارد در دیده آنان نور خدا در تمام موجودات جلوه داشته باشد، و آنان ادراک آن جلوه را بنمایند. اگر نفس، اصلاح شود تمام این مسائل حل میشود؛ بدبینی ها مرتفع میگردد؛ سلسله علل و اسباب عالم خلق همه به خداوند خالق، ربط و بستگی می یابد؛ نور خدا در تمام عوالم طلوع میکند، و مؤمن نور خدا را در جمیع عوالم مشاهده و ادراک میکند. و منظور و مقصود از قیامت همین است و بس؛ چون قیامتْ عالم معاد است، و معاد یعنی عود و بازگشت انسان بسوی خدا.


«کَمَا بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ؛ همچنانکه خداوند شما را ابتداءً ایجاد کرد بازگشت می کنید» (اعراف/۲۹).


«کَمَا بَدَأْنَآ أَولَ خَلْقٍ نُعِیدُهُ؛ همچنانکه ما عالم آفرینش را ابتداءً آفریدیم عود و بازگشت میدهیم» (انبیاء/۱۰۴).

پس فرضاً اگر انسان از دنیا برود و جنبه وجه اللهی برای او مشهود نگردد، عود بسوی خدا نکرده است. در این صورت خداوند انسان را خلق کرده و جزای أعمال را داده است با اینکه جزای اعمال معنای معاد نیست. معنای معاد عود بسوی خداست و لازمه عود بسوی خدا انکشاف تمام حقائقی است که ظاهر آنرا انسان انجام داده است، نه اینکه این نفسِ معنای معاد باشد. و ادراک قدرت و عظمت و قهاریت و وحدانیت خداوند، در معاد پیدا میشود و در قیامت روشن و مشهود میگردد؛ نه آنکه قدرت و عظمت و قهاریت و وحدانیت و عدل و سائر صفات عُلیا و اسماء حُسنای خداوند، در قیامت پیدا میشود. برای اولیای خدا، در این دنیا پیدا میشود و برای عموم مردم، در قیامت و عوالم پس از مرگ.

استاد ابراهیمی دینانی

ژولیده نیشابوری از شاعران اهل بیت(علیهم السلام) شعری در وصف حضرت عباس(علیه السلام) سرود که 10 کلمه چشم در آن به کار رفته است.

چشم ها از هیبت چشمم، به پیچ و تاب بود
محو چشمم، چشم ها و چشم من بر آب بود

چشم گفتم، چشم دادم، چشم پوشیدم، ز آب
من سراپا چشم و چشمم جانب ارباب بود



شهریار دل خویشم و از هیچ کسی ناله ندارم

می گذرد عمرم و غم خوار و سرمایه ندارم


چون دو بنشست بر بر بیستم

آهی بکشیدم از ته دل دگر راهی ندارم


همچو مرغی که بزد از سر شوق نوک به سنگی

وانگه سوخت لبم و دگر کامی ندارم


روزی که بگذشتم از کوی یارم

آهی به دل آمد که دگر کاشانه ندارم


صبرم به کف آمد و ای دل هیهات

دل حزین گشت و افسوس که دارالعماره ندارم


 شهریاراخبری ده به مردم شهرم

شهریارم و حیف دگر آباده ندارم

شاعر:علیرضا.ش 


«بسم الله الرحمن الرحیم . ویل للمطففین الذین اذا اکتالوا علی الناس یستوفون . و اذا کالو هم او وزنو هم یخسرون . الا یظن اولئک انهم مبعوثون . لیوم عظیم . یوم یقوم الناس لرب العالمین.»


وای به حال کم فروشان آنان که وقتی چیزی را با پیمانه یا وزن از مردم تحویل می گیرند کاملاً حق خود را استیفاء می کنند ولی وقتی چیزی را تحویل مردم می دهند در پیمانه و وزن کمتر می دهند. آیا آنها عقیده ندارند که بعد از مرگ زنده خواهند شدو به روز بزرگ رستاخیز ایمان ندارند . روزی که تمام مردم در پیشگاه خداوند برای تعیین سرنوشت خود می ایستند، دنباله این سوره شریفه درباره کسانی است که ایمان ندارند و عذابی است که در انتظار آنها است


خدایا کمکم کن در نمازم کم فروشی نکنم! 

وای بر کم فروشان


- در شگفتم از بخیل ؛ به سوى فقرى مى شتابد که از آن مى گریزد ، و سرمایه اى را از دست مى دهد که براى آن تلاش مى کند در دنیا چون تهیدستان زندگى مى کند ، اما در آخرت چون سرمایه داران محاکمه مى شود.
در شگفتم از متکبرى که دیروز نطفه ای بی ارزش ، و فردا مردارى گندیده خواهد بود و در شگفتم از آن کس که آفرینش پدیده ها را مى نگرد و در وجود خدا تردید دارد! در شگفتم از آن کس که مردگان را مى بیند و مرگ را از یاد برده است . در شگفتم از آن کس که پیدایش دوباره را انکار مى کند در حالى که پیدایش آغازین را مى نگرد .و در شگفتم از آن کس که خانه نابودشدنى ، را آباد مى کند اما جایگاه همیشگى را از یاد برده است.
"نهج البلاغه، حکمت 125"
امام علی (علیه السّلام) میفرماید:هیچ یک از شما جز به پروردگار خود امید نبندد و جز از گناه خود نترسد. 


برای شفای بیماران دعا کنیم!

مرا خود با تو چیزی در میان هست

و گر نه روی زیبا در جهان هست

وجودی دارم از مهرت گدازان

وجودم رفت و مهرت همچنان هست

مبر ظن کز سرم سودای عشقت

رود تا بر زمینم استخوان هست

اگر پیشم نشینی دل نشانی

و گر غایب شوی در دل نشان هست

به گفتن راست ناید شرح حسنت

ولیکن گفت خواهم تا زبان هست

ندانم قامتست آن یا قیامت

که می‌گوید چنین سرو روان هست

توان گفتن به مه مانی ولی ماه

نپندارم چنین شیرین دهان هست

بجز پیشت نخواهم سر نهادن

اگر بالین نباشد آستان هست

برو سعدی که کوی وصل جانان

نه بازاریست کان جا قدر جان هست



مرا خود با تو سری در میان است

مدتی هست شروع به مطالعه کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم کردم و فوق العاده نسبت به کتب دیگر در زمینه فلسفه برام بهتر بود . این متن زیر را هم امروز بهش بر خوردم.




اهمیت کتاب « اصول فلسفه و روش رئالیسم » در بیان آیت الله جوادی آملی

بسم الله الرحمن الرحیم

« درست است که مرحوم علامه طباطبایی اسفار، منظومه و شفا را تدریس کرد؛ اما شهید مطهری - حشر ایشان و دیگر شهدا با انبیای الهی باشد - شاگرد اصول فلسفه است و رشدش را از این کتاب دارد. آثار منظومه و ... کمتر در آثار شهید مطهری هست. آن که میتواند به روز حرف بزند و با سخن روز هماهنگ باشد و بلاغت به این معنا که به مقتضای زمان سخن بگوید، شاگرد اصول فلسفه است. متأسفانه! مرحوم علامه در اصول فلسفه، نه در قم، نه در جاهای دیگر، شناخته شده [نیست] و این کتاب تدریس و پژوهش نشده است، از همین رو، شاگردانی چون شهید مطهری هم کمتر تربیت میشود.

خدا ایشان [علامه طباطبایی] را قرین رحمت کند! روزی به من فرمود که 200 جلد از کتاب های غربی تهیه کردم و من [آیت الله جوادی] بعد از تحریر اقلیدس، ثاوذوسوس را میخواستم بخوانم که ایشان [علامه] نسخه خطی اش را داشتند؛ هنگام گرفتن آن کتاب به من فرمود که چون تعهد کردم کتابی را به کسی ندهم، مگر اینکه رسید بگیرم، شما رسیدی بنویسید و پیش خودتان باشد، تا من به عهدم عمل کنم، زیرا از من کتاب گرفتند و پس ندادند؛ ما هم به گفته ایشان عمل کردیم.

بخشی از سخنان آیت الله جوادی در دیدار هیأت مدیره مجمع عالی حکمت اسلامی و شورای اجرایی شعبه مشهد است که متن آن در خبرنامه حکمت اسلامی شماره 36 آمده است. ایشان در این بخش از سخنانشان به اهمیت کتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم» می پردازند.

نوشته شهید مطهری در کتاب اصول فلسفه، تقریرات درس مرحوم علامه طباطبایی است. این، تفکر و وظیفه ایشان بود و به رسالتشان خوب عمل کردند. در بحبوحه حرفهای کمونیستی و در دهه ای که پسر پهلوی روی کار آمد، فضای سیاسی و کمونیست ها آزاد بودند، ما در مدرسه مروی درس میخواندیم و مراسم سالگرد لنین یا استالین در میدان توپخانه (امام خمینی کنونی) علنی و رسمی بود، آن روز ایشان [علامه] آمد و فرمود که یکی از کمونیستهای قَدَر آمده و در کتابستان، هشت ساعت با هم مذاکره کردیم و فردا او [کمونیست] در خیابان یکی از همفکرانش را دید و گفت که طباطبایی مرا موحّد کرد.

اصول فلسفه، که تقریباً 60 سال از نوشتن آن گذشته، هنوز در پرده حجاب است و باید رسمی تدریس و تحقیق شود. آری! شهید مطهری کارهای فراوان انجام داده؛ اما قسمت مهمش در همین کتاب است. اسفار و مانند آن، پشت پرده کمک کرده اند؛ ولی کتابی که علنی با مسائل روز درگیر شد، اصول فلسفه بود. »

- منبع بیانات استاد جوادی حفظه الله http://hekmateislami.com/showdata.aspx?dataid=6526&siteid=1

روایتی از دوستی به دستم رسید؛ فوق العاده راهگشا بوده برام. گفتم در این محفل هم قرار دهم تا مورد استفاده دوستان قرار گیرد

منبع : بحار الأنوار - العلامة المجلسی ج 1   ص 224


نکته ای که بنده را نسبت به مطالعه این روایت تشویق دوچندانی کرد این بود که آیت الله قاضی قدس الله نفس زکیه برای گذشتن از نفس اماره و خواهش های مادی و طبعی و شهوی و غضبی که غالباً از کینه و حرص و شهوت و غضب و زیاده روی در تلذذات بر می خیزد، روایت عنوان بصری را دستور می دادند به شاگردان و تلامذه و مریدان سیر و سلوک إلی الله، تا آن را بنویسند و بدان عمل کنند. یعنی یک دستور اساسی و مهم، عمل طبق مضمون این روایت بود. و علاوه بر این می فرموده اند باید آن را در جیب خود داشته باشند و هفته ای یکی، دو بار آن را مطالعه نمایند...

متن‌ کامل‌ روایت‌ عنوان‌ بصری‌ با ترجمة‌ آن‌

 این‌ روایت‌ از حضرت‌ امام‌ جعفر صادق‌ علیه‌ السّلام‌ منقول‌ است‌، و مجلسی‌ در کتاب‌ «بحار الانوار» ذکر نموده‌ است‌؛ و چون‌ دستورالعمل‌ جامعی‌ است‌ که‌ از ناحیة‌ آن‌ إمام‌ هُمام‌ نقل‌ شده‌ است‌، ما در اینجا عین‌ الفاظ‌ و عبارات‌ روایت‌ و به‌ دنبال‌ آن‌ ترجمه‌اش‌ را بدون‌ اندک‌ تصرّف‌ ذکر می‌نمائیم‌ تا محبّین‌ و عاشقین‌ سلوک‌ إلی‌ الله‌ از آن‌ متمتّع‌ گردند:

دیشب سه غزل نذر تو کردم که بیایی

چشمم به ره عاطفه خشکید ؛ کجایی؟؟

با شِکوه ی من چهره ی آدینه ترک خورد

از سوی تو اما نه تبسم  ؛  نه ندایی

از بس که در اندیشه ی تو شعله کشیدم

خاکستر حسرت شده ام ؛ نیست دوایی؟

آمار تپشهای دلم را به تو گفتم

پرونده شد اندوه من از درد جدایی

سوگند به آوای صمیمانه ی نامت

از عشق فقط قصد من و شعر شمایی

هر فصل دلم بی تو ببین رنگ خزان است

آغاز کن ای گل ! سفر سبز رهایی     کتایون شیخی



رهایی

«بعضی‌ها فکر می‌کنند اخلاق خوب آن است که انسان به‌گونه‌ای رفتار کند که هیچ کس از او آزرده‌خاطر نشود و حال آن که این طرز برخورد نوعی نفاق و بی‌تفاوتی در برابر مسئولیت‌هاست».*آیت‌الله مهدوی‌کنی(ره)


«افکار و گفتار و رفتار مذهبی، طبعا یک دافعه ای دارد به بهترین شکل هم اقدام کنی، سنن مذهبی در بعضی ها یک دافعه ای ایجاد میکند.نگران نباشین کنارش جاذبه هم هست.خیلی ها ولو در حرف هم نگوینددر عمل به نیروهای اصیل مذهبی و انقلابی اعتماد بیشتری داشته و به ایشان حس خوبتری دارند.در مجموع هم، شما برنده هستید چون هم بهره ی معقولی از دنیا برده اید و هم خدا و آخرت را نگه داشته اید.» امام خامنه ای حفظه الله


به خود بگویید عالی هستید تا عالی شوید.

وبه خاطر داشته باشید که هرچه بگویید همان می شود .

ضمیر شما بدن شمارا می سازد وبدن شما ضمیر شما را.

"یک اندیشه ی زیبا ومثبت ،یک بهشت را در زندگی می سازد….

ویک اندیشه منفی ویاس آور جهنمی را در دنیای انسان خلق می کند… .

انسانها آنچه را بیندیشند خلق می کنند."

شاد باشید ، مثبت باشید و عالی.


مثبت بی اندیش

افلاطون می گوید :

اگر با دلت ،چیزی یا کسی را دوست داری ؛ زیاد جدی نگیر ، چون ارزشی ندارد ؛زیرا کار دل دوست داشتن است .همانند چشم ، که کارش دیدن است .

اما اگر روزی با عقلت کسی را دوست داشتی؛اگرعقلت عاشق شد،بدان که چیزی را تجربه میکنی ؛که اسمش عشق است ...

اﻓﺮﺍﺩﯼ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻣﺎ ﻫﻢ ﻋﻘﯿﺪﻩ ﻫﺴﺘﻨﺪ ، ﺑﻪ ﻣﺎ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻣﯿﺪﻫﻨﺪ .ﻭ ﺍﻓﺮﺍﺩﯼ ﮐﻪ ﻣﺨﺎﻟﻒ ﺑﺎ ﻋﻘﯿﺪﻩ ﯼ ﻣﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ ، ﺑﻪ ﻣﺎ ﺩﺍﻧﺶ .ﺁﺩﻣﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻟﺬﺕ ﺑﺮﺩﻥ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﻪ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻧﯿﺎﺯ ﺩﺍﺭﺩ ؛ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﻪ ﺩﺍﻧﺶ . . .


برای دانلود کلیک کنید

کار دل...

سطل اعمال خوب من

-- هر چی داشتم تو سطل سوراخ ریختم!

دل بدو دادند ترسایان تمام

خود چه باشد قوت تقلید عام

در درون سینه مهرش کاشتند

نایب عیسیش می‌پنداشتند

او بسر دجال یک چشم لعین

ای خدا فریاد رس نعم المعین

صد هزاران دام و دانه‌ست ای خدا

ما چو مرغان حریص بی‌نوا

دم بدم ما بستهٔ دام نویم

هر یکی گر باز و سیمرغی شویم

می‌رهانی هر دمی ما را و باز

سوی دامی می‌رویم ای بی‌نیاز

ما درین انبار گندم می‌کنیم

گندم جمع آمده گم می‌کنیم

می‌نیندیشیم آخر ما بهوش

کین خلل در گندمست از مکر موش

موش تا انبار ما حفره زدست

و از فنش انبار ما ویران شدست

اول ای جان دفع شر موش کن

وانگهان در جمع گندم جوش کن

بشنو از اخبار آن صدر الصدور

لا صلوة تم الا بالحضور

گر نه موشی دزد در انبار ماست

گندم اعمال چل ساله کجاست

من نمی دانم

که چرا می گویند: اسب حیوان نجیبی است ، کبوتر زیباست.

و چرا در قفس هیچکسی کرکس نیست.

گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد.

چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید.

واژه ها را باید شست .

واژه باید خود باد، واژه باید خود باران باشد.

چترها را باید بست.

زیر باران باید رفت.                                                       برای دانلود کلیک کنید

فکر را، خاطره را، زیر باران باید برد.                      موسیقی طبیعت (آرامش در طبیعت است)

با همه مردم شهر ، زیر باران باید رفت.

دوست را، زیر باران باید دید.

عشق را، زیر باران باید جست.

زیر باران باید بازی کرد.

زیر باران باید چیز نوشت، حرف زد، نیلوفر کاشت

زندگی تر شدن پی در پی ،

زندگی آب تنی کردن در حوضچه “اکنون”است....


چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید
غلام نرگس مست تو تاجدارانند   خراب باده لعل تو هوشیارانند
تو را صبا و مرا آب دیده شد غماز   و گر نه عاشق و معشوق رازدارانند
ز زیر زلف دوتا چون گذر کنی بنگر   که از یمین و یسارت چه سوگوارانند
گذار کن چو صبا بر بنفشه زار و ببین   که از تطاول زلفت چه بی قرارانند
نصیب ماست بهشت ای خداشناس برو   که مستحق کرامت گناهکارانند
نه من بر آن گل عارض غزل سرایم و بس        که عندلیب تو از هر طرف هزارانند
تو دستگیرشوای خضر پی خجسته که من    پیاده می روم و همرهان سوارانند
بیا به میکده و چهره ارغوانی کن   مرو به صومعه کان جا سیاه کارانند
خلاص حافظ از آن زلف تابدار مباد   که بستگان کمند تو رستگارانند
که مستحق کرامت گناهکارانند


ابوتراب را گفتند:
چه کردی که علــــــــــــی شدی؟
فرمود:
 
نگـــــهبان دلـــــــــــــم بودم!

نگهبان دل

شخصی به نقل از گفتار های شهید ثانی داستانی را تعریف کرد که گفتم برای شما تعریف کنم.
در زمان های قدیم وقتی گروهی (عده ای ) برای مسافرت از مکانی به مکان دیگر میرفتند در بین راه گله های بز و گوسفند را می دیدند که سگ های بزرگ و ترسناکی داشتند. در آن لحظه ترسی در وجودشان می افتاد و چوپان را صدا میکردند و با حالت زاری به او میگفتند ما را از این حیوان (سگ گله) حفظ بفرما. او را از ما دور بگردان! و چوپان هم این کار را میکرد . چوپانی که نه سوادی دارد و نه چیزی. و شاید هم دعوتشان میکرد و کاسه ای شیر مهمانشان میکرد.
فرمودند اگر یک دونگ از این التماس را در اول نماز از خدا بکنیم و اعوذابالله من الشیطان الرجیم را از ته دل بگوییم خداوند ما را از این سگ (شیطان) حفظ میکند . و نماز را با حضور قلب میخوانیم. 
حالا اگر به امام زمان التماس کنیم آیا ما را پناه نمیدهند؟ 

گفتم به کام وصلت خواهم رسید روزی ــــــــ گفتا که نیک بنگر شاید رسیده باشی

پناهم ده

عده ای هستند که وقتی اعمال و گفتار دیگران را میشنوند،به جای اینکه نکات مثبت و خیر آنها را برداشت کنند؛ قسمتهای مشکل دار (اسمش رو نمیدونم چی بزارم) برداشت میکنند و بر روی اون مسائل مانور میدهند. مگس هم بر روی گل نمی نشیند؛ بلکه بر روی کثافات و ... مینشیند!این است صفت مگسی...
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم :
بنده ای بر بنده ای دیگر نپوشاند(عیب هایش را) مگر اینکه خداوند در روز قیامت بر او (عیب هایش را) پوشاند

صفت مگسی!


که تو اوج یخ بندون زمستون ذات سبزش رو نشون میده

و گرنه تو تابستون که هر علف هرزی ادعای سبزی داره...

به سلامتی کاج


دیشب فال گرفتم حافظ فرمودند


خوشا دختری که همسرش تو باشی

به همین برکت قسم 

         به همین برکت قسم

«می دونم بد موقعی برای قصه شنیدنه، ولی من، می خوام براتون یه قصه بگم، وقت زیادی ازتون نمی گیرم...؛ یکی بود یکی نبود، یه شهری بود خوش قد و بالا، آدمایی داشت محکم و قرص؛ ایام، ایام جشن بود؛ جشن غیرت، همه تو اوج شادی بودن که یهو یه غول به این شهر حمله کرد. اون غول، غول گشنه ای بود که می خواست کلی ازین شهرو ببلعه ،همه نگران شدن، حرف افتاد با این غول چیکار کنیم؛ ما خمار جشنیم، بهتره سخت نگیریم...
اما پیر مراد جمع گفت: باید تازه نفسا برن به جنگ، قرعه به نام جوونا افتاد، جوونایی که دوره کُرکُریشون بود رفتن به جنگ غول... غول، غول عجیبی بود؛ یه پاشو می زدی، دو تا پا اضافه می کرد؛ دستاشو قطع می کردی، چندتا سر اضافه می شد،
خلاصه چه دردسر، بالاخره دست و پای آقا غوله رو قطع کردن و خسته و زخمی برگشتن به شهرشون که دیدن پیرشون سفر کرده... یکی از پیر جوونای زخم چشیده جاشو گرفته، اما یه اتفاق افتاده بـود؛ بعضیا، این جوونا رو یه طوری نگاشون می کردن که انگار، غریـبه می بینن، شایدم حق داشتن؛ آخه این جوونا، مدت ها دور ازین شهر با غول جنگیده بودن، جنگیدن با غول، آدابی داشت که اونا بهش خو کرده بودن؛ دست و پنجه نرم کردن با غول، زلالشون کرده بود؛ شده بودن عینهو اصحاب کهف، دیگه پولشون قیمت نداشت… اونایی که تونستن، خزیدن تو غار دلشون و اونایی که نتونستن، مجبور به معامله شدن...
من شما رو نمی شناسم، اما اگه مثل ما فارسی حرف می زنین، پس معنی این غیرتو می فهمین؛ این غیرت داره خشک می شه، شاهرگ این غیرت... کمک کنید نذاریم این اتفاق بیفته… من برای صبرتون یه یا علی می خوام، همین!» 


آژانس شیشه ای

خوارج کسانی بودند که جلوی قرآن ناطق ایستادند و درک درستی نداشتند (بقول عده ای بصیرت نداشتند) و نمی دانستند که امیرالمومنین همانند قرآن هست.(ارجاع میشود به سخنرانی استاد فاطمینیا/همانطور که قرآن دارای محکم و متشابه است؛ائمه اطهار هم دارای محکم ومتشابه اند).وقتی تفکر درست نشود هر کاری که انجام می شود(در مکتب عقل) باد هواست! در احادیث داریم که میفرمایند بهشت را بر اساس عقل می دهند(کاروانسرا نیست که هر کسی رو راه بدهند‍!). همانطوری که اگر کسی غیر مجتهد مرجع تقلید نداشته باشد نماز هایش رو هواست. عده ای بر اساس آیات قرآن و بدون هیچ تاملی و تفسیر به رای حرکات افراطی انجام دادند و به آنها میگفتند خوارج(پیروانی که از پیروی امام خارج شدند) . عده ای هم هستند در این زمانه که از احادیث اهل بیت با تفسیر به رای کردن و سَفسَطه یا مَغلَطِه از آنها استفاده میکنند( عده ای از آنها برای سواستفاده و از روی غرض این کار را میکنند و عده ای از روی جهالت؛ در صورتی که نتیجه یکی است!). میخواهند بصیرت و اعتدال را تبلیغ کنند و میکروفون حزب الله را به دست میگیرند اما جز ضرر و انزجار در قلب افراد چیز دیگری را برجای نمیگذارند.! اصطلاحی که برایشان بکار میرود "جامد" آدمای جامدالتفکر
مثال .............................................................................................................................. به شما بگویم جز ضرر چیزی وجود ندارد در این کاسه ی تهی!

خیرت نمی رسد , شر مرسان.

خیرت نمی رسد  شر مرسان

اسحق بن عمار گوید: به امام صادق (ع) گفتم:قربانت، من همسایه ‏اى دارم بسیار نماز مى‏خواند و بسیار صدقه مى دهد و بسیار هم به حج مى‏رود و بد هم نیست، گوید: فرمود: اى اسحق، خردش چون است؟ گوید: گفتم: قربانت، خردى ندارد،حضرت فرمود که: «عملش بالا نمیرود و مقبول نمیشود، به واسطه بى عقلى که دارد» . ـــ یا مهدی ادرکنی. خدایا ما را جزو عاقلین قرار بده.
الکافی / جلد 1 / کِتَابُ الْعَقْلِ وَ الْجَهْل‏

درجات بهشت براساس عقل است!


درد نوشته:اللهم اغن کل فقیر

زدست دیده و دل هر دو فریاد ـــــــ که هر چه دیده بیند دل کند یاد
بسازم خنجری نیشش ز فولاد ـــــــــــــ زنم بر دیده تا دل گردد آزاد

اللهم اغن کل فقیر

منظور از فشار قبر و تنگی قبر؛فشار قبر برزخی است. نه اینکه این قبر دنیوی تنگ شود.
و نسبت قبر برزخی به قبر دنیوی همانند نسبت بالای مناره(گلدسته) به پای مناره است. و اگر کسی به پای مناره(قبر دنیوی ) شخصی رود و با او صحبت کند، شخص مرده میشنود در حالی که طرف نتواند صدای او را بشنود که گاهی بعضی به اذن خداوند میشنوند. 

ازاستادفاطمی نیا حفظه الله  www.fateminiya.blog.ir

تفاوت قبر دنیوی با قبر برزخی

یاعلی گفتیم و عشق آغاز شد

گاهی اوقات بعضی از قسمتهای تاریخ رو که مرور میکنم میگم چطوری مجسمه هایی که با دستهای خودشون درست میکردن رو میپرستیدن ... و هنوزه که هنوزه بعضی ها در هند و جاهای دیگه اینکار رو میکن... 
اما تعجب اور تر از اینها مردم مسلمان کشور خودم هستن که بت پرست شدن! و هر روز به این بتها بتی را اضافه میکنن...
استاد قرائتی میفرمود که عده ای از مردم با دستهای خودشان اداب و رسومی را ایجاد می کنند و بعد خود را مکلف می کنند که ان را اجرا کنن و هر چند خیلی سختشان هست...بدون اینکه با احکام دین بسنجن.
حتی اگه عقل دینی را هم کنار بزاریم با عقل مادی گرایی هم بسنجیم این سنت ها هیچ توجیه منطقی ای نداره...
همین ادم هایی که با ایجاد سنت هایی یه جورایی در حال بت پرستی هستن . شاید اینم جزو شرک باشه . شایدم نه..
و چه خوب می شد بت شکنی می اومد و این بت ها رو می شکست
مهم ترین این سنت های غلط حداقل تو این زمونه در بحث ازدواج هست.
همین هایی که هر روز پنج وعده نماز می خونند و ادعای مسلمونی دارن ازون بالا تر ادعای شیعه بودن دارن. لطفا دیگه اینکارا رو نکنید .. حال منو از عبادت بد می کنید ... یه جورایی عادت شده براشون . دریغ از کمی بلند نظری..بگذریم
فقط میخواستم بگم که تعجبم نسبت به اون احمق هایی که مجسمه ها که خودشون درست میکردن و میپرستیدن برطرف شد...


بت پرستی به شیوه ای جدید

گاهی با تمام دل مشغولی هایی که دارم چیزی به ذهنم میرسه. به خودم میگم من کی ام؟ چی ام؟ هدف ام چیه؟ چرا تو این کشور به دنیا اومدم؟ چرا تو این زمان از تاریخ؟ و امثال این سوالات!

مولا علی(ع) : «رَحَمَ اللهُ امرءً عَرَفَ مِن أین و فی أین و إلی أین» «خدا رحمت کند کسی را که بداند از کجا آمده و در کجا قرار گرفته است و به سوی کجا می رود» 

داشتم فیلم " چ " رو نگاه میکردم و اینکه شهید چمران و یارانش چطور با امید به خدا جلوی کسانی ایستادن که میخواستن کردستان رو از کشور جدا کنند. و چطور پیروز شدن . بیشتر شبیه معجزه بود. و وعده ی خدا حق هست.

این مملکتی که در تمام تاریخ ضربه های سختی دید و در دوران پادشاهان مختلف چطور تکه هایی ازش جدا شد. اما در این دوران دفاع مقدس حتی یک وجب هم جدا نشد . که واقعا حق هست که بگیم:

ما برای انکه ایران خانه ی خوبان شود رنج دوران برده ایم

و کمی به خودم اومدم و اینکه باید شکر گذار خدایی باشم که منو در کشوری افرید که با دیگر کشورها فرق داره یکی از مهمترین فرق ها اینه که این مملکت پرچم دار حکومتیست که برای ظهور اقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف تلاش میکنه . و در زمانی از تاریخ که به اصطلاحی اخرالزمان هست. 

و حقیقتا جای شکر گذاری داره که خداوند لطف کرد و منت گذاشت و منو در این موقعیت قرار داد و افسوس که قدرش را انطور که شایسته هست نمیدونم . و هر چی که بیشتر به اندوخته هام اضافه میشه حق شکرگذاری بیشتر میشه.

به امید روزی که این نهضت به انقلاب اقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بپیونده و من چنین روزی زنده باشم و پا در رکاب اقایم.


من کی ام؟

علامه میگفت شانس نداریم ... حکمت داریم

این چه حکمتیه که ... ... من دارم!


علامه میگفت


بسم الله النور
همیشه فکر میکنم که کارم درسته . فکر کردنم . عمل کردنم . همیشه بر حقم! ( نه که صد درصد . نه! اما یه جورایی نوع فکرم اینطوره) اما اگه اینطوره پس کو تحول کو طرب کو شور و حال.
این مشکل رو فکر کنم خیلی از ادما دارن. بقول استاد که میگفت : "باید یاد بگیرم که بگویم بلد نیستم"
و این خیلی سخته . خیلی ...
این همه لاف زن و مدعی اهل ظهور . پس چرا یار نیامد که نثارش باشیم
سال ها منتظر سیصد و اندی مرد است . آنقدر مرد نبودیم که یارش باشیم

باید یاد بگیرم که بگویم بلد نیستم

کاسبی ورشکسته شد و تمام طلبکارها همش می اومدن و سرش درد میگرفت و کلافه از حضور انها...

رفیقی او را دید و گفت میخواهی چیزی به تو یاد دهم تا راحت شوی؟ گفت بله. 
گفت از این به بعد هر کسی باهات حرف زد بگو بله!
هر کسی می اومد پیشش میگفت بله. میگفتن پول ما چی شد؟ میگفت بله. پول مارو کی میدی ؟بله میگفتن دیوونه شدی؟ بله و... بله...تا اینکه مردم بی خیالش شدن ...
بعد مدتی که گذشت اوضاعش بهتر شد. رفیقش امد پیشش و احوال پرسی و غیره...
گفت سلام رفیق چطوری چه خبر؟ اوضاع خوبه؟ گفت بله . و هر سوالی میکرد میگفت بله
رفیقش بهش گفت من بله رو به تو یاد دادم با همه بله با ما هم بله؟! و اینگونه شد که ضرب المثل با همه بله و بامام بله درست شد! 
برگرفته از سخنرانی استاد...
این عکسم ببینین و ببینید دیگه همین!



با همه بله ما ما هم بله!